امپراطور دانش

هر مطلب علمی کخ می خوایند فقط به ما بگیند

امپراطور دانش

هر مطلب علمی کخ می خوایند فقط به ما بگیند

فردریک گائوس (1855-1777)

  

 

شارل. فردریک گائوس فرزند باغبان فقیری از اهالی «برونشویک» آلمان بود که در تاریخ 30 آوریل سال 1777 متولد شد. پدرش مردی شرافتمند و مادرش زنی فعال و باهوش بود. گائوس بیش از سه سال نداشت که پدرش را از اشتباهی که در حساب ورقه ای بود مطلع ساخت و بدین ترتیب توانست استعداد فوق العاده خود را در محاسبه نشان دهد. هنگامیکه گائوس در مدرسه ابتدایی مشغول تحصیل بود و بیش از ده سال نداشت یک روز معلم او سر کلاس شاگردان را وادار نمود که مجموعه سلسله ای از اعداد را با هم جمع کنند ولی هنوز صورت مسئله تمام نشده بود که گائوس ده ساله گفت که من مسئله را حل کردم او متوجه شده بود که اختلاف ما بین او عدد از این سلسله مقداریست ثابت و خود به خود دستوری برای مجموع این نوع سلسله اعداد بوجود آورد. معلم او سخت متعجب شد و اظهار داشت که این کودک از من قویتر است و من دیگر معلوماتی ندارم که به او بیاموزم گائوس در سال 1795 وارد دانشگاه گوتینگن شد و در 19 سالگی به حل بسیاری از مسائل که برای اویلر و لاگرانژ لاینحل مانده بود موفق گردید گائوس نیز همچون ارشمیدس و دکارت و نیوتن در کودکی دچار حادثه ای گردید که ممکن بود ریاضیات را از وجود او محروم سازد وی در اولین سالهای کودکی بود و طغیان آب ترعه ای را که از کنار خانه محقر ایشان می گذشت سرریز کرده بود. کودک که در کنار آب بازی می کرد در ترعه افتاد و چیزی نمانده بود که غرق شود و اگر بر حسب تصادف کارگری که در آن نزدیکی بود وی را نجات نمی داد زندگانی گائوس به همین جا خاتمه می یافت. روز سی ام مارس 1796 یکی از روزهای تاریخی دوران زندگی گائوس است در این روز یعنی درست یک ماه قبل از اینکه نوزده ساله شود گائوس بطور قطع تصمیم به مطالعه در ریاضیات گرفت. از همین روز بود وی دفتر یادداشت علمی خویش را ترتیب داد که یکی از ذیقیمت ترین مدارک تاریخ ریاضیات می باشد و اولین مسئله ای که در آن ثبت شده است همین اکتشاف بزرگ او می باشد.
این دفتر یادداشت فقط از سال 1898 در معرض مطالعه عموم قرار گرفت یعنی چهال و سه سال بعد از وفات گائوس.
گائوس در نهم اکتبر 1805 در بیست و هشت سالگی با یوهانا اشتهوف از اهالی شهر برونسویک ازدواج می کند و در نامه ای که سه روز بعد از نامزدی خود به دوست دانشگاهی خویش ولنگانگ بولیه نوشته است از خوشبختی خویش چنین گفتگو می کند: «زندگانی هنوز به صورت بهاری ابدی با رنگهای جدید و درخشان در مقابل من است.ظ از این ازدواج سه فرزند نصیب او شد که یوزف و مینا و لودویش نام داشتند زنش در یازدهم اکتبر سال 1809 بعد از تولد لودویش وفات یافت. اگرچه سال بعد (چهارم اوت 1810) بخاطر کودکانش از نو ازدواج کرد ولی سالها بعد نیز از زن اول خود با تأثر بسیار گفتگو می کرد. زن دوم او که مینا والدک نام داشت دو پسر و یک دختر برایش آورد.
فقر و تنگدستی گائوس از یک طرف و فوت زنش از طرف دیگر بدبینی عجیبی در او بوجود آورد بطوریکه تا آخر عمر این بدبینی از او جدا نگردید ولی با وجود همه این گرفتاریها و در حالیکه نوشته بود «مرگ بر این زندگی ترجیح دارد» کتاب «تئوری اجسام آسمانی روی مقاطع مخروطی حول خورشید» را انتشار داد و در سال 1811 مسیر ستاره دنباله دار عظیمی را محاسبه نمود و در همین سال یک متیر موهومی را بیان کرد ولی از دیگران مخفی نگهداشت بطوریکه کوشی ریاضیدان معروف دوباره مجبور به کشف آن شد و بدین ترتیب 50 سال علم ریاضی عقب بود. در سال 1833 تلگراف الکتریکی را ساخت و دو کتاب یکی در سال 1827 به نام «تجسسات درباره مسائل مربوط به مساحی عالی» منتشر ساخت و در این هنگام بود که تمام مردم معتقد بودند که گائوس بزرگترین ریاضیدان جهان است ولی گائوس به این افتخارات اهمیت نمی داد و هیچ کس را نزد خود نمی پذیرفت و از خانه خارج نمی شد و تنها در مدت 27 سال فقط یکبار برای شرکت در کنگره علمی به برلین مسافرت کرد. گائوس فقط با زنی به نام «سوفی ژرمن» اهل فرانسه ارتباط داشت این زن در سال 1816 از طرف آکادمی علوم پاریس به اخذ جایزه بزرگ ریاضیات نائل شد. گائوس به آثار والتر اسکات و ژان پول علاقه فراوان داشت و در هفتاد سالگی به فکر آموختن زبان روسی افتاد. گائوس اکتشافات خود را طی سالهای 1796 تا 1814 در نوزده صفحه که شامل 146 اکتشاف مهم بود در سال 1898 منتشر ساخت این جزوه چند صفحه ای گنجینه بزرگی بود که دانشمندان را به کلی حیران نمود.
گائوس اکتشافات خود را همیشه بصورت معما یادداشت می نمود و معتقد بود که فقط برای خود مطالعه می کند. وی هنگامی که در دانشگاه تحصیل می کرد کتاب خود را به نام «تجسسات حسابی» تمام کرد و تئوری اعداد را که تا آن زمان شکل واقعی به خود نگرفته بود بصورت دانش حقیقی درآورد. لاگرانژ ریاضیدان معروف در مورد کتاب گائوس چنین اظهار داشته است:
کتابی را که به عنوان «تجسسات حسابی» منتشر نموده اید مقام علمی شما را تا ردیف بزرگترین ریاضی دانان جهان بالا برده است و قسمتی ازآن که شامل اکتشافات تحلیلی است تاکنون نظیرش بوجود نیامده مقارن با انتشار کتاب گائوس در سال 1801 «پیازی» ستاره کوچک «سرس» را کشف نموده بود و منجمین در صدد محاسبه مدار آن بر آمدند ولی محاسبه آن به استفاده از اعدادی منجر شد که چند کیلومتر طول داشتند. گائوس شروع به کار نمود و روش کلی مطالعه این مسائل را به دست آورد در نتیجه این اکتشاف به عنوان یک منجم مشهور شد و ریاست رصدخانه گوتینگن را به دست آورد.
گائوس در سالهای آخر زندگی مورد توجه و محبت عمومی قرار داشت ولی آنقدر که شایستگی داشت از نعمت خوشبختی بهره مند نبود. در ابتدای سال 1855 کم کم از تصلب عضلات قلب و اتساع حفره های ریوی رنج می برد و آثار آب آوردن در او هویدا شد. آخرین نامه ای که نوشت خطاب به سر دیویه یوستر (فیزیکدان انگلیسی) و درباره اکتشاف تلگراف الکتریکی بود. در صبح روز 23 فوریه 1855 در سن هفتاد و هشت سالگی با آرامش کامل جان سپرد در قلمرو ریاضیات نام او تا ابد جاوید خواهد ماند..

فردریک گائوس (1855-1777)

جهان ملک خاتون

 
 
جهان ملک خاتون

:نام

جهان:لقب
نیمه دوم قرن هشتم:تولد
بعد از 784 ه‍ ق:وفات
دیوان اشعار:آثار
 
 
جهان ملک خاتون دختر جلال الدین مسعود شاده از شاعران نیمه دوم قرن هشتم هجری بوده که در شیراز متولد شد.  
آخرین نامادری جهان، سلطان بخت نام داشت که وی را بسیار دوست می داشت و در غزلیاتش از سلطان بخت نام آورده است.  
وی در ابیاتش به اسم خود (جهان) تخلص کرده است. درسال 743 ه‍ ق که پدر جها با سلطان بخت در بغداد ازدواج می کند، در همان سال به شیراز می رود و بعد از یک سری کشمکش های سیاسی پدر ایشان کشته می شود و نوعروس در انتظار او تنها می ماند جهان ملک خاتون نیز پس از کشته شدن پدر با دشمنان خاندان خویش در شیراز مانده و به اضطرار یا اختیار مدح آنان را می گفت.  
چندی بعد نامادری او هم از دنیا رفت و وی تنها شد. جهان با مردی که در حکومت، منصبی داشته ازدواج می کند.  
اشعار وی بیش از 5500 بیت شامل قصیده، ترجیع بند، قطعات، غزلهای متعدد و رباعیات است.  
تاریخ فوت جهان را بعد از سال 784 ه‍ ق آورده اند.  
   
چند بیت از سروده های او:  
نه صبر اندر غم هجران توان کردنه درد عشق را پنهان توان کرد
نه از دست غمش افغان توان کردنه بر وصلش توانم شاد گشتن
کجا فکر سر و سامان توان کردچو زلفش بس پریشان است، ما را
کجا درد مرا درمان توان کردچنین دردی که من دارم زهجران
بسی دشوارها آسان توان کرداگر باشد امید روز وصلش
بسی جان و جهان قربان توان کرداگر عید رخ او رو نماید
صبوری راست گو از جان توان کردتو جانی و زمن دوری نگارا
 

پروین اعتصامی

 
 
پروین اعتصامی

:نام

پروین:لقب
1285 ه‍‍ ق:تولد
1320 ه‍‍ ق:وفات
دیوان اشعار:آثار
 
 
پروین در 25 اسفند 1285 ه‍ ش در تبریز به دنیا آمد مادرش اهل آذربایجان و پدرش آشتیانی بود. اعتصام الملک، پدر پروین از نویسندگان و دانشمندان بزرگ عصر خویش بود.  
پروین در سن 60 سالگی به همراه خانواده اش به تهران آمد. از همان سنین کودکی به همراه پدرش در محافل ادبی و با حضور بزرگان چون ملک الشعرای بهار شرکت می جست. و بسیار با استعداد بود به طوری که در سن هشت سالگی شعری به سبک انوری سرود. برای آنکه انگلیسی را به خوبی بیاموزد به پیشنهاد پدرش تحصیلات متوسطه را در مدرسه دخترانه آمریکایی تهران گذراند و دو سال در همان مدرسه زبان فارسی و انگلیسی تدریس کرد.  
از همان آغاز به شعر و ادب علاقه نشان داد. سرودن شعر را از 8 سالگی آغاز کرد و نخستین شعرهایش را در مجله بهار که پدرش منتشر می کرد، به چاپ رسانید و مورد تشویق اهل ادب قرار می گرفت.  
از عوامل دیگری که موجب تقویت ذهن و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافظ ادبی آن روزگار بود که پدرش با آنها سرو کار داشت در یکی از همین محافل ملک الشعرای بهار که بعدها بر دیوان او مقدمه نوشت، به استعدادش پی برد و او را تشویق کرد.  
پدر پروین قطعاتی دلکش و زیبا از کتب خارجی به فارسی برمی گرداند و دختر خردسالش را به نظم آنها تشویق می کرد. همین کار بر علاقه پروین به شعر و ادب افزود و سرانجام او را مصمم به عرصه شعر و شاعری رهنمون کرد.  
پروین در سن 28 سالگی با پسرعموی پدر خود که از افسران شهربانی بود ازدواج کرد و به کرمانشاه رفت و دو ماه بعد متاسفانه از همسر خود طلاق گرفت، به تهران آمد و به خانه پدر بازگشت و در مورد این اتفاق و دلایل آن با کسی سخن به میان نیاورد ولی برادرش می نویسد:  
روح لطیف و آزاد پروین نمی توانسته خانه ای را که در آن تریاک و عرق رواج داشت، بپذیرد لذا به خانه پدر باز می گردد. پروین یک سال بعد از طلاق یعنی سال 1314 ه‍ ش دیوان خود را به چاپ رسانید.. پدرش قبل از ازدواج به او اجازه نداده بود دیوانش را چاپ کند ( چون معتقد بود اگر قبل از ازدواج دیوان شعر دخترش چاپ شود، مردم کوته نظر آن را به حساب تبلیغات برای شوهریابی خواهند گذاشت)  
پروین در سرودن اشعارش از شیوه ناصرخسرو و سعدی پیروی کرده است و در قطعات خود به نحوه اشعار سنایی و انوری توجه داشته است.  
پروین در روزگار پرآشوب و پرمسئله ای می زیسته، اختناق سیاسی و دشواری های اجتماعی زمانه او در شعر اغلب شاعران به صورتهای پوشیده و آشکار مطرح شده است اما وی با لطافت روح و مناعت اندیشه ای که می توان از آن به گونه ای عرفان جدید تعبیر کرد، از کنار همه این مسائل گذشته و به جای منعکس ساختن اوضاع اجتماعی و سیاسی نامطلوب، با طرح کلیات اخلاقی و بیان فقر و محرومیت و نیازهای شدید عاطفی بویژه در نسل جوان، به نوعی برداشت اجتماعی – اخلاقی بسنده کرده است اگر از روح عاطفی و مادرانه ای که در برخی از قطعات پروین موج می زند چشم بپوشیم، بر روی هم، شعر او مردانه و از نظر فکر و موسیقی و صور خیال، ارائه اشعار پیشین زبان فارسی است.  
پروین همه جا دل و جانش با دردمندان است. شعر او با احساسات، آمال و امیدهای بشری پی ریزی شده است. از عشق و محبت، از تنهایی یتیمان و مشکلات اجتماعی سخن می گوید او در مقابل مقرراتی که به اسم قانون بر انسان تحمیل شده است، انتقاد می کند او تحمل بی عدالتی و زورگویی را ندارد غم دیگران او را متاثر و شادی آنها او را مسرور می سازد.  
پروین پاک طینت، مهربان و متواضع بود کمتر سخن می گفت و بیشتر فکر می کرد، ساده و با متابن بود.  
و سرانجام چراغ فروزان زندگیش در شانزدهم فروریدن ماه 1320 ه‍ ش در سن 34 سالگی به علت بیماری حصبه، خاموش شد.  
آرامگاه وی در قم می باشد.  
   
ابیات زیر را برای سنگ مزارش سروده است:  

اختر چرخ ادب پروین است

اینکه خاک سیهش بالین است

هر چه خواهی سخنش شیرین است

گر چه جز تلخی از ایام ندید

سائل فاتحه و یاسین است

صاحب آن همه گفتار امروز

دل به دوست دلی غمگین است

دوستان به که زوی یاد کنند

سنگ بر سینه بسی سنگین است

خاک به دیده بسی جانفرساست

هر که را چشم حقیقت بین است

بیند این بستر و عبرت گیرد

آخرین منزل هستی این است

هر که باشی و به هر جا برسی

چون بدین نقطه رسد مسکین است

آدمی هر چه توانگر باشد

دهر را رسم ره دیرین است

کشتن و زادن و پنهان کردن

خاطری را سبب تسکین است

 خرم آنکس که در این محنت گاه

 
   

اشک یتیم

 

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام برخاست

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاه است

پرسیده زان میانه یکی کودکی یتیم

دانیم آنقدر که متاعی گرانبهاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست؟

این اشک دیده من و خون دل شماست

:نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت

این گرگ سالهاست که با گله آشناست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته اند

آن پادشاه که مال رعیت خورد، گداست

آن پادشاه که دِه خَرَد و مُلک، رهزن است

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن